فرهنگی سیاسی اجتماعی |
|
«حیدر شهیدی» در شهریور ماه ۱۳۵۳ در روستای دهرم استان فارس چشم به جهان گشود. در حال سپری کردن دوره راهنمایی بود که پس از سپری کردن امتحانهای خردادماه، همراه با ۱۳ دانشآموز دیگر مدرسه و البته معلم پرورشی مدرسهشان با لشکر ۱۹ فجر به جبهه جنوب رفتند. حیدر در قالب گردان ابوذر لشکر ۳۳ المهدی در عملیات پیروزمند بدر در شرق دجله جزایر مجنون شرکت کرد و زیر آتش شدید دشمن و انفجار گلوله و ترکش مسئول رساندن مهمات و آب و غذا به رزمندگان گردان بود. او اوایل سال ۱۳۶۵ برای بار دوم و بنا به فرمان امام خود به جبههها رفت و در گردان امام مهدی لشکر ۱۹ فجرمشغول دفاع شد. ۲۲ تیرماه سال ۱۳۶۵، حیدر برای انجام یک عملیات ایذایی به منطقه شرهانی (شمال فکه) اعزام شد و بر اثر اصابت ترکش و تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید. محمدحسین؛ ۱۲ سالهی تکتیرانداز «محمدحسین ذوالفقاری» اما از محمدحسین فهمیده و بهنام محمدی هم کوچکتر بود. محمدحسین ذوالفقاری ۱۰ فروردین ۱۳۴۸ در شهیدیه میبد در استان یزد متولد شد و در ۹ سالگی و در جریان تشرف به عتبات عالیات به همراه خانواده، علاوه بر زیارت مضجع شریف حضرت سیدالشهدا و امام علی علیهالسلام، به دیدار امام خمینی رحمةاللهعلیه هم رفت. ۲۳ مهر ۱۳۶۰، در زمانی که تنها ۱۲ سال داشت، با اصرار فراوان به جبهههای دفاع مقدس رفت. محمدحسین ذوالفقاری کمتر از ۲ ماه بعد، زمانی که برادرش علیرضا به شهادت رسید، برای تشییع جنازه به یزد بازگشت، اما باز به خط مقدم رفت و در گردان عاشورا به عنوان تکتیرانداز فعالیت خود را آغاز کرد. سرانجام نوجوان ۱۲ ساله، ۲۸ آذر ۱۳۶۰ با اصابت ترکشی در جبهه شوش به شهادت رسید. نوجوان ۱۲ ساله، در وصیتنامه خود نوشته است: «ای ملت ایران! از کودکی فرزندانتان را خودساخته سازید که آینده فرزندانتان خوب باشد. ای مردم! هرگز فرزندانتان را به خاطر مالاندوزی و طمع دنیا بزرگ نکنید که دنیا شما و فرزندانتان را در کام خود فرو میبرد و از خدا دور میکند. » محمدحسین فهمیده در سال ۱۳۴۶ در شهر قم متولد شد. تحصیلات خود را تا سال ۱۳۵۶ در قم و پس از مهاجرت خانواده به کرج، در مدرسه راهنمایی خیابانی ادامه داد. در جریان انقلاب اسلامی مردم ایران، شیفته امام خمینی رحمةاللهعلیه بود و در اولین روزهای تشکیل بسیج مستضعفین در آذر ۱۳۵۸، عضو بسیج شد و تعطیلات تابستان ۱۳۵۹ را به شرکت در آموزشهای رزمی گذراند. نوجوان ۱۳ ساله، پس از آنکه برای خرید نان از خانه خارج شد، پول خرید نان را به یکی از دوستان خود سپرد و از او خواست برای خانه آنها نان ببرد و تا ۳ روز به کسی نگوید که او به جبهه میرود. محمدحسین بارها با مخالفت فرماندهان مواجه شد، بارها دست به کارهایی زد تا به آنها ثابت کند توانایی حضور در جنگ دارد و بارها مجروح شد و پس از ترخیص از بیمارستان دوباره به جبههها بازگشت. ارزش قلب کوچک او از صدها زبان و قلم بزرگتر است محمدحسین فهمیده اما سرانجام در جریان محاصره خرمشهر، در حالی که تعدادی نارنجک به کمر خود بسته و نارنجکی هم در دست داشت، از ناحیه پا مجروح شد، اما شجاعانه به سمت تانکهای عراقی میرود و با انفجار نارنجک، موجی از ترس در دل عراقیها میاندازد. نیروهای ارتش عراق از ترس عقبنشینی میکنند و حلقه محاصره شکسته میشود. ۸ آبان ۱۳۵۹، محمدحسین فهمیده در «کوت شیخ» خرمشهر و در آن سوی شط خرمشهر به شهادت رسید و بقای تکه تکه شده پیکرش در بهشت زهرای تهران، قطعه ۲۴، ردیف ۴۴، شماره ۱۱ به خاک سپرده شد. فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا پس از كافران اطاعت مكن و با [الهام گرفتن از] قرآن با آنان به جهادى بزرگ بپرداز فرقان 52 وصیتنامه سیاسی - الهی
زمان: ۶ فروردین ۱۳۶۸ / ۱۸ شعبان ۱۴۰۹
مکان: تهران، جماران موضوع: «عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی» مخاطب: منتظری، حسینعلی بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظریبا دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم. مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مسئله مهدی هاشمیِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثلِ قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمیباشید و به طلابی که پول برای شما میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً
|